مادر تخمه فروش

ساخت وبلاگ

سال ۱۳۹۹ بود که یک پرونده درگیری با چاقو داشتم، چند جوان جلو یک راننده کامیون اهل شیراز را گرفته بودند و اقدام چاقو زدن به وی کرده بودند ، یکی از ضربات چاقو به قدری سخت و سنگین بود که استخوان ران راننده کامیون شکسته بود به همین جهت میخواستند فوری راننده را به استان فارس انتقال بدهند تا گزارش آمد سریع رفتم بیمارستان و با پزشکی قانونی نیز هماهنگ کردن تا به بیمارستان اعزام شوند و شاکی را معاینه کنند، پرونده تشکیل شد مستندات جمع آوری شد و دستورات شناسایی ‌و جلب صادر گردید ، شاکی هم با آمبولانس رفت شیراز، حدود یک هفته طول کشید تا متهم اصلی جلب شد، یک جوان ۱۹-۲۰ ساله بود از خانواده ای فقیر ، من پسر را محکوم کردم و حکم صادر شد، مادرش که حدود ۶۰ داشت با چهره ای سبزه و بسیار لاغر که چادر سیاه به سبک بندری ها دور سر و بدن خودش کامل و مرتب پیچیده بود) به جهت این پرونده مرتب می آمد سوال میکرد و وضعیت پرونده را میپرسید و بعضاً هم درد و دل میکرد و از وضعیت پسرش می‌گفت من هم دیدم این مادر خیلی رنج کشیده و محترم و با ادب هست و همیشه با مهربانی و شرمندگی حاضر می شد همیشه راهش میدادم و چند دقیقه کوتاه، با او صحبت میکردم.

پس از صدور حکم محکومیت ، یک روز با یک پلاستیک کوچک تخمه آمد اتاق من و با شرمندگی تعارف کرد گفت من دستفروش سر میدان هستم در سرما و گرما دور این میدان نشستم و تخمه می فروشم درآمدی ندارم این را برای شما آوردم، از وضعیت اقتصادیش مشخص بود خیلی تحت فشار هست...

پس از این ماجراها ، این مادر حدودا ۶۰ ساله مرتب به ما سر می‌زد و در حد ۵ دقیقه درد و دل میکرد و می‌رفت هیچ انتظاری هم نداشت فقط دنبال کسی بود تا باهاش حرف بزند تا سبک شود، ولی چند ماهی در این بین خبری از وی نشد پس از آن خودش آمد و خبر خودکشی دخترش را داد که بسیار بسیار باعث تأسف و نگرانی من برای این مادر شد... آثار درد و شکستی قلبش در چهره ایشان هویدا بود...

الان چند سال است که از آن شهر منتقل شدم ولی هنوز خاطرات مادر تخمه فروش و ادب و مهربانی او در ذهنم هست... .

شهید محمود کاوه...
ما را در سایت شهید محمود کاوه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6sebghatollah0 بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت: 14:31